سبک مقوله ای است که در تمام رشته های هنری مطرح است. بطور مختصر می توان به شیوه ای که معمولا هنرمندان برجسته در خلق یا ارائه ی کارهای خود اعمال می کنند و اغلب وجه تمایز مشخصه ای با دیگر شیوه ها دارد را سبک نامید. در موسیقی نیز در چند شاخه سبک جلوه گری می کند مانند نوازندگی، آهنگسازی و تنظیم که در این مقاله سعی بر آن دارم تا پیرامون سبک نوازندگی در سنتور نکاتی را اشاره کنم.
آموزش آنلاین سنتور
می دانیم که در موسیقی عنصر صدا نسبت به عامل سبک تقدم و برتری دارد پس طبیعی است که طبق قاعده اول باید به مقوله ی صدا (آهنگ یا ملودی) پرداخت سپس به موضوع سبک.
اگر موضوع اول یعنی پرداختن به ملودی را کنار بگذاریم به این نکته ی بدیهی پی می بریم که وجود تنوع در سبکها، باعث ایجاد تنوعی چشمگیر در طریقه ی نوازندگی اساتید فن شده است که با اقرار می توان گفت لطف نوازندگی و شنیدن ساز اساتید وابسته به همین تنوع در سبکهای نوازندگی ایشان است.
در سنتور نوازی قدیم می توان به چند سبک اشاره کرد: سبک حبیب سماعی، منصور صارمی، فضل ا… توکل، مجید نجاهی و حسین ملک. و از نوازندگان بعد از آنها می توان به سبک فرامرز پایور، مجید کیانی، پرویز مشکاتیان و اردوان کامکار اشاره نمود.
هدف این گفتار تعریف دقیق سبک و سبکهای نوازندگی نیست که آیا به طور یقین طریقه ی نوازندگی نوازندگان نام برده شده را اصولاً می توان سبک نامید یا خیر؟ که این مقوله حوصله و بحثی جدا را می طلبد. امروزه آنچه در بین نوازنگان سنتور بحث و گفتگو می شود راجع به نوع نوازندگی و به اصطلاح آنها، سبکهای نوازندگی است.
بدیهی است تمامی این سبکها (با پیش فرض اینکه تمامی آنها را به عنوان سبک بشناسیم) از نقاط مشترک و متفاوتی برخوردار هستند.
اغلب مابین نوازندگان سنتور این جدل حاکم است که کدام نوازنده و کدام سبک بهترین است. طبیعی است نوازندگانی که مثلاً با سبک فلان استاد کار کرده اند رأی را به استاد خودشان و سبک وی می دهند.
شاید به عنوان یک حکم کلی بتوان پذیرفت که هیچ سبکی در هیچ رشته ای بصورت کاملاً بی عیب و نقص وجود ندارد که آنرا بتوان کاملترین سبک دانست. بلکه اینطور استنباط می شود که تمامی سبکها در تمام رشته ها مکمل یکدیگر هستند و هر کدام از آنها از نقاط قوی و ضعیفی برخوردار می باشند.
جدای از این مسئله که انتخاب سبکی خاص به سلیقه ی نوازندگان برمی گردد پا فشاری بر این که سبکی که مورد انتخاب مثلاً فلان نوازنده است بهترین سبک و سبک های دیگر دارای نقصان کم و بیش فراوانی هستند منطقی به نظر نمی رسد.
دور از ذهن نیست که آنقدر که برای ما سبک نوازنده مهم شده است، چیزی که مینوازد مهم نیست بدین معنی که معمولاً عادت شده نوازنده ای که میخواهد بنوازد از او سوال می شود “چه سبکی میزنی؟” بعد به هنرنمایی او گوش می کنیم و این کار چه بسا ذهنیت ما را نسبت به آنچه که اجرا کننده می نوازد تغییر می دهد و اغلب اوقات اگر سبکی که او می نوازد مورد علاقه ی ما نباشد با اکراه آن را می شنویم و ذهن ما بیشتر مشغول این است که نوازنده را قانع کنیم از سبک خود دوری کند و سبکی که ما می پسندیم را (به دلایلی که ما میدانیم) دنبال کند و طبیعی است دیگر تمرکز کافی برای گوش سپردن به اجرای نوازنده وجود نخواهد داشت.
سعی من از نوشتن این مقاله رساندن این موضوع است که: البته که سبک نوازندگی بسیار مهم است و تعیین کننده ی تنالیته ی ساز نوازنده و احتمالاً نوع قطعاتی است که با آن سبک می توان اجرا کرد می باشد ولی موضوع مهمتری که میخواهم به آن اشاره کنم و در ادامه مطلب به آن برسم این است که نوازندگان “چه” می نوازند؟ (حال با هر سبکی)
می توانم این گونه تشبیه کنم که سبکهای نوازندگی مانند اشکال مختلف ظروف می باشند و آنچه که نوازنده می نوازد حکم چیزی را دارد که درون آن ظرف است. از آنجائیکه ما (ایرانیها) تحت شرایط حاکم عادت کرده ایم همیشه بر سر شکل ظروف با هم جدل کنیم تا بر سر آنچه محتوای ظرف است.
بنابر این آنچه در طول زمان حاصل شد این است که با وجود همه جدلها بر سر شکل ظاهری ظروف (سبکها) نه تنها به نتیجه ی متفق القولی در این زمینه نرسیدیم (که دور از انتظار هم نبوده چرا که این مسئله جدا از بحث فنی آن تا حد زیادی تابع سلیقه است) به محتوا هم توجهی نشد، یعنی دست آخر دست خالی از این که نه سبکی را توانسته ایم به عنوان ایده ال ترین سبک برگزینیم نه محتوای موسیقی مان را پربار تر کرده ایم.
زمانی که ما سعی می کنیم یکی از سبکها را و فقط یکی را، هم برای نوازندگی و هم برای شنیدن انتخاب کنیم طبیعی است خود را از ویژگی های خوب دیگر سبکها محروم کرده ایم. آیا نمیتوان بی تعصب از تمامی شیوه ها و سبکهای نوازندگی لذت برد؟ من فکر می کنم این موضوع ارتباط به دیدگاه یک نوازنده و اطلاعات و سواد او نسبت به موسیقی دارد.
وجود حداقل چند مشخصه به صورتی که من استنباط کردم میتواند باعث تغییر در نوع نوازندگی سنتور نوازان و سونالیته سازی آنها و نهایتاٌ شیوه وسبک نوازندگی ایشان شود:
۱-نوع و کیفیت و چگونگی صدادهی سنتور: این موضوع را میدانیم که قطعات امروزی را کمتر می توان با سنتور های قدیمی نواخت چرا که بطور طبیعی و آنگونه که انتظار می رفت کیفیت و صدا دهی سنتورهای ساخته شده رفته رفته با قطعات ساخته شده توسط سنتور نوازان ، پیشرفت تقریباٌ پا به پایی داشته است تا جایی که قطعات پیشرفته ی ساخته شده برای سنتور دارای تناسبی قابل قبول با سازهای ساخته شده است. بنابراین نوع سنتور تا حدی می تواند تعیین کننده ی نوع نوازندگی گردد و باز در نهایت متمایل شدن نوازنده به سبکی خاص.
۲-استفاده دائم از تکنیکهای مضرابی خاص برای بیان بعضی از حالات و در مواردی استفاده از دست بدون مضراب جهت خفه کردن صدا یا ایجاد لرزش (ویبره) و امثال آنها، که مجموعاٌ باعث ایجاد لحنی متفاوت می گردد و استفاده ی همیشگی نوازنده از آنها به تدریج معرف سبک نوازنده می شود. البته زمان و چگونگی استفاده از این تکنیکها نیز در تغییر شیوه ی بیان مطلب تاءثیر بسزایی دارد بنحوی که شیوه ی نوازندگی دو نوازنده را بطور محسوس از یکدیگر متمایز می کند.
۳-و دیگر چگونگی اجرای ردیف که فکر می کنم این موضوع رابطه ی مستقیمی با درک نوازنده از ردیف دارد. کما اینکه اجرای ردیف خواه توسط اساتید قدیم و خواه اساتید وقت کاملاٌ قابلیت باز شناختن از یکدیگر را دارند، بدین معنی که معلوم می شود نحوه ی بیان ردیف و چگونگی صدا گرفتن و سونالیته ساز اساتید با توجه به مهارت و سلیقه و درک ایشان متفاوت است که این امر تحقیقاٌ ساز ایشان را به سوی سبکی خاص سوق می دهد.
اگر بی تعصب و واقع گرا بنگریم هیچ سبک و شیوه ی نوازندگی را نمی توانیم کاملاٌ رد کنیم و یقیناٌ نمی توانیم یکی و فقط یکی از آنها را بعنوان بهترین انتخاب کنیم (فرض بر اینکه عامل سلیقه دخالتی نداشته باشد) چرا که بالاخره هر سبکی با نگاه دقیق می تواند حداقل یک خصیصه ی خوب و پسندیده و قابل قبول داشته باشد و البته حداکثر دهها خصیصه ی خوب.یکی پایوری می زند یکی مشکاتیانی و دیگری به سبک مجید کیانی! یک نوازنده سنتور باید به کدام یک از این سبکها بنوازد و از کجا این سبکها را از هم باز شناسد. روشن است شاگرد سبکی را خواهد نواخت که استاد او به او دیکته می کند و طبعا ٌ مطابق سلیقه ی استادش ساز خواهد زد. نتیجه می گیریم ریشه یابی این موضوع از اساتید و معلمین آغاز می شود که اذهان شاگردها را به چه سمت و سوقی راهبری می کنند. اخلاقی که معمولاٌ اساتید و معلمین دارند نسبت به شیوه ی تدریسشان و اینکه شاگرد باید مطابق سلیقه و سبک مورد نظر ایشان ساز بزند تعصب به خرج می دهند. بطوریکه بیشتر کسانی که در کلاسهای متفاوت نزد اساتید مختلف رفته اند و کلاسهای ایشان را از نزدیک دیده اند، دیده شده است که اکثراٌ شاگردی که در کلاس صحبت از سبک دیگری کند و یا تمایل به شیوه سنتور نوازی دیگری را از خود بروز دهد مورد نکوهش قرار میگیرد (تجربه شخصی) و معمولاٌ در آن
کلاسها شروع می کنند به بر شمردن اشکالات و نواقص سبکهای دیگر بطوریکه شاگردان اینگونه نتیجه گیری می کنند که پس سبکی که ما می نوازیم بهترین سبک است و به دنبال کلاس دیگری با استاد دیگری (احیاناٌ با شیوه و سبک خاص دیگری )نمی روند.(حداقل تا مدتها)
آموزش آنلاین موسیقی در آموزشگاه موسیقی فردوس
ابتدا با انتخاب عنوان ” به چه سبکی سنتور بنوازیم ” با تصور اینکه ” سبک سنتور نوازی ” اصطلاحی آشنا و عامیانه ما بین سنتور نوازان است و با گمان این پیش فرض که تعریف “سبک سنتور نوازی ” تقریبا دارای تعریف واحدی در اذهان افرادِ مرتبط با موسیقی است شروع به بحثی پیرامون این موضوع نمودم که هدف آن یاد آوری دیدگاه جدیدی به این مقوله بود.
اما با توجه به اظهار نظر برخی از دوستان آگاه شدم که این واژه یعنی “سبک سنتور نوازی ” شاید تا حدودی بین تنها بعضی از دوستان هنرمند و به ویژه در بین سنتور نوازان جا افتاده باشد و در نتیجه باعث سردرگمی یا عدم قضاوت صحیح بعضی دیگر گردد.
لذا در این قسمت از مقاله پرانتزی بزرگ بین این بحث با اجازه ی دوستان باز می کنم و اندکی راجع به واژه ی “سبک سنتور نوازی ” بیشتر توضیح و شرح می دهم.
اول نگاهی کلی به واژه ی سبک در موسیقی:
برخی از عوامل گوناگونی که در طول زمان و مسیر تکامل موسیقی معرف سبک شناخته شده اند به طور مختصر عبارتند از :
۱- روشهای تدوین موسیقی در زمانهای مختلف در تاثیر گذاری و تاثیر پذیری از جامعه مانند سبک رومانتیک ، کلاسیک ، مدرن و غیره.
۲- سبک در نوازندگی و خوانندگی که به مجموعه ای از آداب و رفتار و در نهایت به طریقه ی ارائه ی یک اجرا گفته می شود.
۳- مجموعه ابداعاتی که یک آهنگساز در طرز بیان افکار و احساسات خود وارد می کند و بکار می گیرد.
حال بررسی عواملی که می تواند در سنتور سبک شناخته شوند :
بطور کلی جایگاه یک نوازنده در دوره ی زمانی خاص که منجر به تاثیر پذیری او از جامعه ی زمان خود و اتفاقات و رویدادهایی که ممکن است منجر به تغییر مشی کلی یا جزئی یک نوازنده شود و امکاناتی که برای آن نوازنده در آن دوره ی زمانی وجود داشته می تواند باعث بوجود آمدن شیوه ای خاص و منحصر به فردی برای نوازنده گردد که ما آنرا به نام سبک می شناسیم مانند :
۱- نوع سنتوری که در آن زمان معمول بوده ( با در نظر گرفتن کیفیت و دیگر مشخصه های ساز)
۲- نوع و مدل مضراب ساخته شده که باعث تغییر در نحوه ی مضراب زدن و در نتیجه تغییر صدای حاصله می شود.
۳- امکانات صوتی موجود و در دسترس برای یک نوازنده برای دقت هر چه بیشتر در صدای ساز خود و رفع عیوب صدا.
۴- نوع مضراب زدن و چگونگی صدا گرفتن از ساز (مثل بی نمد یا با نمد زدن ساز )
۵- استفاده از تکنیکهای خاص مضرابی ( مثل دراب، تکیه، ریز و … ) برای تغییر در چگونگی بیان مطلب.
۶- استفاده از تکنیکهای مختلف غیر مضرابی مثل خفه کردن صدا با دست و …
۷- کیفیت و چگونگی درک موسیقی ایرانی ( ردیف و … ) و طریقه ی بیان آنها بوسیله ی ساز.
اما چرا میگویند سبک استاد پایور یا مشکاتیان یا … ؟
در شیوه ی نواختن سنتور اساتید روشن و مبرهن است که لحن ساز آنها و طریقه ی نواختن و صدا دهی ساز آنها با یکدیگر متفاوت است که می توان آنها را از هم باز شناخت. امروزه این اصطلاح عامیانه “سبک سنتور نوازی ” مفهوما بدین معنا است :
تفاوت مشخصه های یاد شده ی بالا که قابلیت تمییز را به شنونده می دهد. به طور مثال سبک استاد پایور یعنی :
– به طور کلی طریقه ی نواختن ایشان ( از نظر تکنیکی و استیل و … )
– سلیقه ی ایشان در انتخاب ساز و نحوه ی صدا گرفتن از ساز
– لحن ساز ایشان در بیان ردیف و قطعات
– نوع موسیقی و گستره ی متنوع قطعاتی که مینوازند
حال طبیعی است مقیاسی که سبک در تعریف کلی دارد و سایه ی عظیمی که در طول حدودا بیست قرن بر سر موسیقی جهان انداخته نمی توان با معرفه ها و مشخصه های سنتور نوازی (در کشور ما که عمر آن تقریبا صد سال است ) به راحتی تطبیق داد و قیاس کرد مگر در همان چند مورد اندک که در بالا ذکر آنها گذشت. پس با بررسی کلی بین سبک با تعریف کلی آن و سبک سنتور نوازی شاید بتوان اقرار کرد که عواملی که در تعریف سبک سنتور نوازی مؤثر هستند نسبت به مقیاس کلی سبک آنقدر جزئی هستند که اصلا به این مشخصه ها نمی توان نام سبک نهاد، که این نظریه دور از حقیقت هم نیست و نظر خود من هم موافق با این ایده است. اما آنچه که ما امروز داریم همین عوامل یاد شده است و ما (سنتور نوازان) به علت وجود همین تفاوتهای اندک بین شیوه ی سنتور نوازی اساتید، هر کدام از شیوه ها را اصطلاحا (به درست یا به غلط) سبک نوازندگی آن اساتید می گوییم.
آموزش تئوری موسیقی در آموزشگاه موسیقی فردوس
نوازندگان متناسب با زمان، امکانات، شرایط، ذوق وتوانایی، محیط و خاطرات، سلایق و علایق به طور طبیعی دارای لحن خاصی در اجرای قطعات می شوند و چه بسا تحت تاثیر شرایط ویژه ای و یا تحت تاثیر جامعه و نیازهای زمانه ی خود نحوه ی نوازندگی آنها به سوی شیوه ای خاص هدایت می شود که گاهی نوآوری در نوازندگی آنها به مقداری است که در نهایت منجر به شیوه ای کاملاٌ مخصوص می گردد که بعنوان سبکی خاص شناخته و پذیرفته می شود.
نوازندگان به طور عمده معمولاٌ به چهار دسته تقسیم می شوند:
۱- آنهایی که نواختنشان دارای حس و بیان تقریباٌ کامل موسیقایی است ولی از لحاظ تکنیک آن چنان قوی نیستند.
۲- آنهایی که نوازندگیشان کاملاٌ تکنیکی است و معمولا صدای ساز آنها از حس و حال کمتری برخوردار است.
۳- نوازندگانی که ساز آنها هم از لحاظ حس موسیقایی و هم از لحاظ تکنیک در سطح فوق العاده ای قرار دارند که اغلب آنها جزو نوازندگان طراز اول هر کشوری محسوب می شوند.
۴- آن دسته نوازندگانی که نه حس و حال مثال زدنی در سازشان هست و نه دارای تکنیک قابل ملاحظه ای هستند بلکه از هر دوی آنها تقریباٌ به یک نسبت کم و بیش بهره مندند.
در قیاس کلی اینکه بگوییم در نوازندگی سنتور سل حس و حال مهمتر یا بهتر است یا تکنیک به نظر من به مقوله ی علم بهتر است یا ثروت شبیه است. البته اگر هر دوی آنها بصورت کامل نزد یک نفر باشد زهی سعادت ولی اینکه اگر نوازنده ای صاحب هر دوی این کمالات باشد یک استثنا است بنابراین برای بقیه نوازندگان وجود مسیر کاملا مشخص و روشنی برای کامل کردن توانایی های خود در نوازندگی به صورت کاملا حرفه ای به نظر نمی رسد.
من فکر می کنم به هر حال هر انسانی دارای توانایی های بالقوه خاصی است که با پرورش آنها می تواند آن استعداد را شکوفا کند و پرورش دهد تا جایی که حد کمال اوست نه بیشتر. با این وجود تکلیف بسیاری از نوازنده ها از این دید روشن می شود.
صدای ساز بعضی از نوازندگان بسیار دلنشین و با حس و بیان کامل است پس طبیعی است که این نوازنده ها مطابق با استعداد خدادادیشان به سمت و سوی نوازندگی با حس و حال می روند که اگر آن را با تمرین تکنیکی ساز در حد اعلایش به آن اضافه کند البته و صد البته که نوازنده ایده آلی خواهند شد.
جدای از این مسئله که بین بسیاری این اختلاف نظر وجود دارد که تلاش برای دست آوردن تکنیک عالی معمولا حس را از نوازنده می گیرد که خوشبختانه پیشرفت موسیقی و نوازندگان غربی این فرضیه را تا حد زیادی باطل کرده چرا که در آنجا نوازندگانی با تکنیک بسیار بالایی وجود دارند که با حس کامل ساز می زنند، و آندسته از نوازندگانی که هیچ وجه مشخصه ای از حس ویژه ای در ساز آنها یافت نمی شود طبیعی است که به دنبال تکنیک می روند تا بلکه شاید حد اقل این خصیصه را بطور کامل دارا شوند و تکنیک آنها بتواند ضعف کمبود حس ساز آنها را مرتفع سازد.
البته نظر من این است که چه بهتر است تمام نوازنده ها بتوانند از حس و تکنیک کاملاٌ بالایی برخوردار باشند ولی از آنجایی که این حادثه خیلی کم رخ می دهد بنابراین چه خوب است اگر ما هم نوازنده ی با حس قوی و هم نوازندگان تکنیکی داشته باشیم که بتوان هر کدام را در جای خودشان استفاده کنیم، و این اصل اجباری که هر نوازنده باید از هر لحاظ کامل و بی عیب باشد را از دوش اکثر نوازندگان بر می داریم (کما اینکه این استعداد نیز به هر کس داده نشده است) و هر کس در زمینه ای تلاش بیشتری خواهد کرد که استعداد آن کار را دارد.
این نظریه که ” قضاوت فرد کاملاٌ وابسته به اول، سواد و دوم اطلاعات و سوم دید کاملاٌ بی تعصبانه نسبت به یک موضوع است ” به صورت کلی مصداقی تجربه شده دارد. طبیعی است اگر ما به نوازندگی نوازنده ای گوش می کنیم صریحاٌ نظر به اینکه ما این سبک را می پسندیم یا خیر قضاوت می کنیم بدون اینکه به پیشینه و چرایی بوجود آمدن آن سبک دقت کافی به خرج دهیم.
بارها دیده شده است که برخی از سنتور نوازان فعلی راجع به سبکها و شیوه های سنتور نوازی قدیم خیلی بی رحمانه قضاوت می کنند و بسیاری از
نکته ای که می خواهم بیان کنم این است که آیا بهتر نیست بجای اینکه سبکهای سنتور نوازی قدیم را بی اطلاع کافی مورد نکوهش و انتقاد قرار دهیم (با توجه به اینکه سنتور نوازی قدیم طبعا بستری برای سنتور نوازی فعلی بوده است) سنتور نوازی قدیم را متناسب با همان زمان گوش کنیم و چه بسا موجبات لذت را هم تا حد زیادی برای خود فراهم کنیم و جالب اینکه وقتی بی تعصب به سبک سنتور نوازیهای پیشین گوش می کنیم آنها را دارای نکات آموزنده ی کم و بیش ارزنده ای هم می یابیم
با توجه به این نکته که هنگامی که ما از خصوصیات یک نوازنده و هم نوازان آن و اینکه چه امکاناتی داشته اند و برای چی و برای چه کسانی (مردمان چه دوره ای) ساز می نواختند و اینکه چقدر سواد و اطلاعات بی تعصبانه ی ما نسبت به آن نوازنده و طریقه ی نوازندگی آن زیاد است می توان انتظار داشت که قضاوتی که در پیش خواهد بود نسبتاٌ عادلانه است. کما اینکه بیشتر اوقات با درک شرایط نسبی آنها این نکته تا حدودی روشن می گردد که چه بسا ساز و آواز آنها در خور و متناسب با همه ی شرایط آنها بوده و شاید اصلاٌ شیوه ی دیگری نمی شد و یا نمی طلبید که آنها اجرا کنند و اوج پیشرفت نوازندگی تا به آن زمان کما بیش همانقدر بوده.
یکی از عواملی که در بحث سبکها مورد نظر است عامل زمان است همانطور که می دانیم به سبکی که اردوان کامکار سنتور می نوازد “سبک نوین ” می گویند که این در مقایسه با سبکهای قدیمی تر سنتور نوازان به نظر اصطلاحی درست می رسد. اما با کمی دقت اگر بنگریم خواهیم دانست که مثلاٌ طریقه ی نوازندگی حبیب سماعی نسبت به نوازندگان قدیم تر از زمان او (که البته تعداد آنها انگشت شمار بوده) کاملاٌ سبکی جدید و منحصر به فرد بود و به شیوه ای که او می نواخت می توان “سبک نوین ” در زمان خود او اطلاق کرد.
همینطور شیوه ی نوازندگی استاد پایور از یک مقطعی به بعد با خلق آثاری کاملا تکنیکی کاملاٌ معرف یک سبک جدید و بی همتا بود که در زمان خودش می توانست به عنوان یک “سبک نوین ” شناخته شود و سنتور نوازی پرویز مشکاتیان که در نوع خود حال و هوای تازه ای داشت ولی نه آنقدر که آن را بعد از ساز استاد فرامرز پایور دارای سبک نوینی بدانیم و در ادامه شیوه ی نوازندگی اردوان کامکار که امروزه آنرا بعنوان “سبک نوین ” می شناسیم چرا که شیوه ای که او می نوازد نیز کاملا با شیوه های قدیمیتر از او متفاوت است.
در واقع بر فرض اینکه یک سبک از تمام لحاظ مورد انتقاد و نکوهش قرار گیرد و هیچ نکته مثبتی نیز نداشته باشد باز هم بعنوان یک اثر قابل ارزش است چرا که برای آیندگان یک تجربه ی انجام شده را نمایان کرده و حد اقل راهی رفته را مشخص کرده که نسلهای آینده برای آن دوباره زحمتی نکشند و یک تجربه ی ناموفق را دوباره تجربه نکنند. طبیعی است هر سبکی با مشخصه های ویژه ای که دارد قادر است یک یا چند نوع مختلف از قطعات موجود ساز را بهتر از دیگر سبکها اجرا کند. بطور کلی می توان پذیرفت شیوه ی نوازندگی و نوع سنتور های ساخته شده در قدیم تا حد قابل توجهی با سبکهای فعلی نوازندگی و نوع سنتورهای زمان ما متفاوت است و همینطور که انتظار نیز میرفت تکنیک نوازندگی این ساز پیشرفت چشمگیری داشته است.
اصل پذیرفتنی دیگر اینکه با سبکهای قدیم سنتور نوازی نمی توان قطعات پیشرفته ی فعلی را نواخت و همچنین با شیوه ی نوازندگی امروزی و با سازهای فعلی به راحتی نمی توان با همان حس و حال سنتور نوازان قدیم قطعه یا آوازی را اجرا کرد پس بطور یقین نمی توان انتظار داشت که سنتور نوازان قدیم با آن سازهایی که با علم آن روز ساخته شده اند قطعاتی با تکنیک فعلی می توانستند بنوازند. حال آیا می توان گفت سبک های جدید کلاٌ باعث بهبود کیفیت سنتور نوازی از دید کلی موسیقی شده است؟ یا خیر؟ بدیهی است اگر حس و حال را ملاک بگیریم سبکهای سنتور نوازی قدیم رویهم رفته از معدل بالاتری برخوردار خواهند بود و اگر تکنیک را مد نظر قرار دهیم تکنیک سنتور نوازی فعلی به مراتب بهتر و پیشرفته تر از قدیم است و این نکته که ما هنوز در سنتور نوازی، نوازنده ای نداشته ایم که هم از حس و حال سنتور نوازی قدیم و هم از تکنیک سنتور نوازی معاصر به طور کامل بهره مند باشد.( که اگر برای نوازنده ای این دو خصیصه مهیا شد زهی سعادت)
در آخر اگر بخواهیم سبکی را انتخاب کنیم این بدان معنی نخواهد بود که دیگر سبکها را نمی پسندیم یا بطور کلی قبول نداریم بلکه به تناسب سلیقه و سواد و اطلاعات و حالات درونی آن سبکی که به درک ما از هر لحاظ نزدیکتر است و ما را بیشتر ارضا می کند و موجب لذت ما می شود برای نوازندگی انتخاب می کنیم و ما بقی سبکها را بعنوان نوع دیگری از شیوه های نوازندگی که قطعاٌ نکات مثبتی کمی هم ندارند را بعنوان موسیقی گوش می کنیم و لذت می بریم و به نظر من چه بهتر نوازندگانی که از تکنیک قابل ملاحظه و همچنین حس و حال نسبتا خوبی برخوردارند سعی کنند که تنها به یک شیوه اتکا نکنند و در حد توانایی خود نقاط مثبت هر سبک را در شیوه ی نوازندگی خود وارد کنند.
در کلام آخر می توانیم با انتخاب همه ی سبکها برای شنیدن و یا نواختن و یا تدریس سنتور، خود را در واقع از هیچ زیبایی محروم نکرده و از هر سبکی از خصیصه ی خوب آنها لذت برده و استفاده کنیم.