در این جا ما به یک سفر در اعماق تاریخ موسیقی پیانو می رویم که احتمالا برای هنرجویان کلاس پیانو جالب باشد، هر دوره را با چند مثال از آهنگسازان معروفی که به آن دوره ی زمانی هویت بخشی کردند، به تصویر خواهیم کشید. شما متوجه خواهی شد که هر دوره ی زمانی تغییرات در حوالی زمانی اتفاق می افتد که پیانو به عنوان یک ساز دچار تکامل می شد. از هارپسیکورد تا پیانوفورته، سپس پیانوی مدرن که ما می شناسیم و عاشقش هستیم.
چند نکته که باید در ذهن داشته باشیم:
- تاریخ ها دقیق نیستند. هیچ کس جایی تصویب نکرد که دوران باروک تمام شده است و از الآن وارد دوره ی کلاسیکال شده ایم. سلیقه ها و سبک ها به تدریج تغییر کردند، پس هم پوشانی زمانی میان دوره ها زیاد است.
- این آهنگسازان فقط در محدوده ی موسیقی کلاسیکال غرب هستند. این به این خاطر است که ما به پیانو علاقه مندیم که تا اواخر این جدول زمانی به جایی سفر نکرد (نواختن آن در جاهای دیگر رایج نبود).
- این یک لیست کامل و جامع از همه ی آهنگسازان نیست. این فقط یک دید کلی خوب به ما می دهد که هر دوره تحت تاثیر این نام های تاثیرگذار چه تغییری را به خود دید.
ما تا همین الآن هم با قطعات معروف در مقاله ی “14 قطعه ی کلاسیکال پیانو” آشنا شده ایم، این بیستر برای این است که بفهمید هر دوره ی زمانی چه مفهومی دارد و چه کسانی در آن اثرگذار بده اند.
آموزش آنلاین پیانو در آموزشگاه فردوس
دوران باروک (1600 تا 1750)
قبل از این چیزی مثل پیانو به عنوان یک وسیله (آلت نواختن) وجود نداشت. سپس هارپسیکورد در سال 1500 اختراع شد و مفهوم موسیقی باروک پیانو را گسترش داد. با وجود این که نوای پیانویی که شما می شناسید با برخورد چکش به سیم، به وجود می آید؛ سیم های هارپسیکورد به صورت کنده شده، هستند. این به این معنی است که همه ی نوت یک صدای یکسان دارند و هیچ پایداری ای ندارند.
این صدای دقیق و رسمی، موسیقی دوران باروک را شکل داد. آن ها با قطعات مستقل ولی هماهنگ هر دو دست روی خط بیس با آغاز ایده ی اولیه ی زمینه و دگرگونی مشخص می شوند (برخلاف مجموعه ی نوایی).
سباستین باخ (1685 تا 1750)
باخ (با 50 موزیسین دیگر خانواده اش اشتباه گرفته نشود)، استاد باروک بود. به آریا در نسخه ی افسانه ای گلدبرگ او گوش دهید تا ببینید چگونه از کونترپوینت (نقطه ی مقابل) بین دست ها، استفاده می کند و چگونه همه ی این ها را سازماندهی می کند.
جورج فریدریک هندل (1685 تا 1759)
موسیقی هندل این احساس را می دهد که موسیقی باروک چقدر می تواند قدرتمند باشد و آثار آلمانی بومی اش با تاثیرات انگلیس، جایی که بیشتر زندگی اش را گذرانده است، ترکیب کرده است. نمی توانید آثار هندل را بدون تصور شکوه دادگاه (سالن) هایی که در آن ها نواخته می شد، گوش دهید.
آنتونیو ویوالدی (1678- 1741)
ویوالدی برای مدت کوتاهی کشیش بود، پس می توانیم المان های موسیقی باروک را در کارهایش ببینیم. “چهار فصل آمد” او در اواخر دوره ی باروک ساخته شد و شما در این جا می توانید آغاز خزش و ورود سبک کلاسیکال را در آن ببینید.
دوران کلاسیکال (1750 تا 1820)
این می تواند گیج کننده باشد. ما کلاسیکال را به عنوان یک ژانر برای اشاره به همه ی موسیقی های موجود در این مقاله استفاده می کنیم، اما این مربوط به دوران کلاسیکال است. این در حالی بود که هارپیسکورد داشت به جای فورته پیانو (به اختصار پیانو گفته می شود) جایگزین می شد که خیلی زود به یکی از اصلی ترین سازهای کیبوردی تبدیل شد. بالا رفتن بازه ی دینامیک باعث شد تا نوازندگان کنترل و تجلی بیشتری داشته باشند که بخشی از آن به عنوان تغییر سبک تعریف شد.
موسیقی کلاسیکال بافت سبک تری نسبت به چگالی موسیقی باروک دارد و به طور کلی به سمت خطوط ملودی واضح تری در آکوردها می رود. بیشتر می شود گفت که عصر ظرافت بود تا جدیت.
ولف گنگ آمادئوس موتزارت (1756 تا 1791)
موتزارت از یک کودک نابغه تبدیل به تاثیرگذارترین آهنگساز تاریخ در سن 35 سالگی شد. ما یک مقاله ی کامل درباره ی محبوب ترین کارهای موتزارت، از اولین ترکیبات تا آخرین شاهکارهایی که بعد از مرگش انتشار یافت، را برایتان گذاشته ایم. اما به عنوان مثال برای قطعه ای که به طور کامل سبک موتزارت و موسیقی کلاسیکال را در بر بگیرد؛ در این جا، “این کلین ناچتموزیک” را برایتان آورده ایم.
جوزف هایدن (1732 تا 1809)
به عنوان دوست موتزارت و یکی معلمان بتهوون، هایدن ارتباط به خوبی میان آن دو نفر نشست (قرارگرفت). هایدن یک معرف خوب برای دوران کلاسیکال است به نحوی که او نقوش کوچک را برداشت و آن ها با زیرساخت های رسمی آن زمان، گسترش داد.
لودویگ فن بتهوون (1770 تا 1827)
بتهوون بسیار نیرومند و خلاق بود طوری که موسیقی هایش گاهی در سه دوره ی زمانی تقسیم بندی می شوند. در اوایل دوران او، استادی استایل وینیزی موتزارت و هایدن بود اما عبارات و اسکیل های (گام) بیشتری را وارد آهنگ هایش می کرد.
در اواسط دورانش، بتهوون در خط مقدم حرکت موسیقی کلاسیکال به سمت دوران رومانتیک بود، حرکت از موسیقی صلب کلاسیکال به سمت چیزی پر معنی تر. نور ماه سوناتا یک نمونه ی عالی از آن است که در سال 1801 منتشر شد و جرقه ی استارت (شروع) عصر بعدی را زد.
رومانتیک (1800 تا اوایل 1900)
انقلاب صنعتی با خود پیانوی مدرنی که می شناسید را به همراه آورد. به بازه ی 88-کی (88کلید) و صدای پایدار قدرتمند اجازه داده شد تا عبارات و احساسات موسیقی رومانتیک را بیان کنند. در حالی که عصر باروک و کلاسیکال روی یک نوع خاص از موسیقی، با اصول مخصوص خود، تمرکز داشت؛ موسیقی روماتیک بیشتر درباره ی انتقال احساسات است.
آزادی بیشتر به این معنی است که انواع جدید قطعه ها- قطعات دل انگیز و رویایی، فانتزی ها و پیش درآمدها بدون ترس از استفاده از بافت های ناهماهنگ یا تصاعدی، ساخته شده اند. سفرهای بیشتر یعنی آهنگسازان دیگر به سالن های سلطنتی یا مدارس خاص (مطرح) موسیقی محدود نبودند. تاثیرات (تغییرات یا نوآوری) زیادی از سراسر دنیا به آن ورود کرد و آهنگسازان برای به تصویر کشیدن کشورهای خارجی یا کشور خودشان، شروع به استفاده از موسیقی کردند.
فردریک چوپین (1810 تا 1849)
فردریک شوپن فقط یک پیانیست و آهنگساز خلاق (دارای ذوق هنری بالا) نبود. او احتمالا یکی از توظهورترین سلبریتی هاست که با یک زندگی عاطفی سطح بالا و شخصیت سحرآمیز، کامل شده است: او در دوران زندگی اش فقط 30 بار به صورت عمومی اجرا کرد (روی صحنه رفت).
جوهانس براهمس (1833 تا 1897)
براهمس هم به خاطر ترکیبات دقیق و برپایه ی کلاسیکالش شناخته می شود، اما در قلب آن ترکیبات، رومانتیسمی عمیق وجود دارد. او خوشبختی ای که بقیه ی آهنگسازان سبک رومانتیک داشتند را رها کرد و به سمت چیزی رفت که خیلی آن را موسیقی خالص می نامند.
پیوتر ایلیچ چایکووسکی (1840 تا 1893)
بحث خوشبختی آهنگسازان سبک رومانتیک شد… چایکووسکی در دوران خودش بزرگی و عظمت خاصی داشت. موسیقی او با شکوه و عرفانی بود و با یک دیدگاه ملی گرایی بومی روسی ای که داشت، کلیشه های موسیقی روسیه و غرب در آن زمان را ارتقاع داد.
قرن بیستم و معاصر (اوایل 1900 تا 2000)
این در حوالی آن زمانی است که در ابتدا شروع به استفاده از پیانو در سبک های بلوز، جاز و تئاترهای موزیکال کرده بودند و بذرهای راک، پاپ و موسیقی الکترونیک را کاشتند. پیانو کلاسیکال به همان اندازه مهم بود، اما با افزایش موسیقی های ضبط شده و سبک هایی از سراسر دنیا مواجه شده بود، آهنگسازان شروع به بیشتر شدن و ازدیاد کردند.
همه ی این ها در اوایل قرن بیستم باعث درهم آمیختگی زیر سبک، از امپرسیونیزم گرفته تا پوست روماتیسیزم و اکپرسیونیزم، شد. بیشتر سبک ها مثل نئورومانتیسیزم، اکپریمنتالیزم و مینیمالیزم بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمدند. شما خودتان می توانید ججزئیاتشان را پیدا کنید، اما برای الآن همین که بدانید که این جا، جایی بود که پیانو با زندگی خیلی ها گره خورد، کافیست.
کلاود دیباسی (1862 تا 1918)
دیباسی آزادی و عبارات رومانتیسیزم و حتی فراتر از آن را برداشت و چیزی ساخت که به آن طرح سمفونیک می گفت. او به عنوان اولین آهنگساز امپرسیونیست در نظر گرفته می شود- با وجود این که خودش این لقب را رد کرد. فقط به قطعه ی عجیب و غریب و در عین حال برانگیزنده (تحریک کننده) ی ‘Clair de Lune’ تا ببینید که او چگونه سبک هارمونی و رنگ موسیقی اش را بهبود بخشید.
اریک ساتیه (1866 تا 1925)
پایان رومانتیسیزم تماما درباره ی آزمایش ها و تجربه ها بود و ساتیه یک مخترع بود. می توانت گقت که به بهترین شکل ممکن عجیب و غریب است اما او ترجیح داد خودش را فونومتریسین (کسی که صداها را اندازه گیری می کند) بنامد تا این که یک موزیسین باشد و لقب ژیمناپدی به محبوب ترین مجموعه ی قطعه هایش، داد.
سرگی پروکیف (1891 تا 1953)
مثل خیلی دیگر از آهنگسازان روسی، پروکیف خیلی چیزهای مرتبط با سرزمین مادری اش را در موسیقی اش قرار داد اما بیشتر عمرش را در آمریکا و اروپا زندگی کرد. به قطعه ی ‘Historiette’ تاثیر این ترکیب را بشنوید- زیرا که به خوبی از اختلاط اصوات و اهنگ های ناموزون و تصادم ها برای برانگیختن احساسات استفاده کرده است.
این به هیچ وجه به معنی پایان نیست. موسیقی کلاسیکال پیانو زنده است. ما روی آن برای بیان کردن احساسات در نقاط عطف فیلم ها، مثل شاهکار مدرن مایکل نایمن یعنی “قلب اول دنبال خوشبختی است” از “پیانو” یا در ابعاد بزرگتر موسیقی هنس زیمر در “اینتراستالر”، حساب کرده ایم.
آموزش آنلاین گیتار در آموزشگاه موسیقی فردوس با بیش از 15 سال سابقه در حوزه موسیقی